امام راحل در شرح کفایه (انوار الهدایه ج 1 ص 244-245) سخن بسیار تندی نسبت به میرزای نوری (قائل به تحریف قرآن) دارد و می گوید:
أنّه لو کان الأمر کما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذی کان کتبه لا یفید علما و لا عملا، و إنّما هو إیراد روایات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولو الألباب من قدماء أصحابنا کالمحمّدین الثلاثة المتقدّمین رحمهم اللَّه. هذا حال کتب روایته غالباً کالمستدرک، و لا تسأل عن سائر کتبه المشحونة بالقصص و الحکایات الغریبة التی غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو - رحمه اللّه - شخص صالح متتبّع، إلاّ أنّ اشتیاقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا یقبلها العقل السلیم و الرّأی المستقیم، أکثر من الکلام النافع، و العجب من معاصریه من أهل الیقظة کیف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بکت علیه السماوات، و کادت تتدکدک على الأرض؟
ترجمه: صاحب فصل الخطاب (که قاتل به تحریف قرآن است) کسی است که کتاب هایش هیچ فایده علمی و عملی ندارد بلکه کتاب هایش مشتمل بر روایات ضعیفی است که اصحاب از آنها اعراض کرده اند و خردمندان از قدمای اصحاب از آنها روی برگرداندند. این وضعیف کتب روایی اوست سایر کتبش که دیگر مملو از قصص و حکایات غریبی است که بیشتر به شوخی می مانند. او فردی صالح و متتبع است اما اشتیاقش به جمع آوری مطالب ضعیف و غریب و عجیب و مطالبی که عقل سلیم آنها را نمی پذیرد بیشتر از جمع آوری کلام نافع بوده و عجب از معاصرینش که از او غافل شدند و غفلت آنها موجب شد که وی سخنی بگوید (یعنی قول به تحریف قرآن) که آسمان ها برای آن بگریند و نزدیک باشد که بر زمین ساقط شود!!!